با گذشت چند روز هنوز نتونستم خوابی رو که درباره شلدون دیده بودم فراموش کنم...کاش به شلدون نمیگفتم خوابتو دیدم که مجبورم کنه براش تعریف کنم و منم یه قصه ی الکی تحویلش بدم...هرموقع اون خواب تو ذهنم میاد سرم درد میگیره و میخوام گریه کنم،باید یه روز بنویسمش،باید بنویسمش تا از سنگینیش خلاص شم.
سهشنبه 18 تیر 1398 ساعت 12:24