داشت میگفت یه پسر یا باید پول داشته باشه یا اخلاق خوب،نگاش کردم وبه شوخی گفتم یا خدااا پس تو هیچکدومو نداری چرا باهات موندم؟ گفت ک*سخلی دیگه!
میخواستم بگم هرکس باید یه آدم ک*سخل تو زندگیش داشته باشه که اونو بخاطر خودش بخواد،کل پکیج رو با همه نقصها و ایرادها...
الان ناراحتی که میخوامت و دوستت دارم؟
توی این چهار سال اخیر فردا اولین شنبه اییه که نمیرم سرکار و آخییییییشششش....
آخیش برای چی؟
برای اینکه محیط آکواریوم داشت خفم میکرد
برای اینکه چهار سال تمام یه مدیر خسیس و فاقد شعور رو داشتم تحمل میکردم
برای اینکه داشتم هرروز به هر تحقیری تن میدادم برای چس حقوق و بدترین شرایط کار
برای اینکه توی ذهنم همش حرف دیگران بود که منو میترسوند که میگفتن این هم یه آب باریکه اییه توی این شرایط اقتصادی یا اینکه حالا قسطاتو میخوای چیکار کنی یا از کجا میخوای خرج خودتو دربیاری یا اینکه کار از این راحتتر میخوای؟صبح تا شب نشستی پشت میز و سرت تو گوشیه و ...
خب عزیز من آب باریکه به چه قیمتی؟حروم شدن عمر و جوونیم؟ یا اگه من همش بخوام از بی پولی و عقب افتادن قسطام بترسم که همش باید درجا بزنم؟و یا راحت بودن کار با تلف شدن توی کار فرق داره و هرکار راحتی لزوما شغل خوبی نیست.
از اینجا به بعد نمیدونم قراره دقیقا چیکار کنم،ولی مطمئنم الان انتخاب درستی کردم و از کرده ی خود دلشادم:)
از صبح دارم دنبال گل سر پاپیونیم میگردم،در کشوی زیر کمدو باز میکنم یه بسته شمع پرت میشه جلوم...
یادمه این شمعارو با یه لباس آخرای اسفند سفارش داده بودم،شایدم توی فروردین،دقیق یادم نیست،واسه سالگرد خودمو شلدون...میدونی من عاشق این جنگولک بازیام،تولد...سالگرد...ولنتاین...هر کوفت و زهرماری که بشه توش خوشحال بود،اگه به من بود شونصدتا مراسم دیگه هم به تقویم اضافه میکردم:)
شب که از اکواریوم برگشتم،کل اتاقو شمع چیدم،آهنگ لی لی از آرون هم که قاطی آهنگا بوده پلی شده،نشستم دوباره پای نقاشی، شاید این هم یه جورایی برای من سالگرد باشه.سالگرد روزی که یاد گرفتم با خودم در صلح باشم.
پ.ن:آخ که چقدر این لی لی منه تو اصن ببین تکست رو(دست پا شکسته هم ترجمه شو میذارم):