بووم رنگ
بووم رنگ

بووم رنگ

Be my peace,I got enough pain!

یادمه یه بار هم زیر یکی از عکسامون گفته بودم:"بی مای پیس،آی گات اِناف پِین!

یادت باشه دخترم،درد هست،همیشه هست.مهم اینه که زنده ازش بیرون بیای،هر درد شروع یه دگردیسیه!

مثه هُوو برای شکلات!

توی سرم همش صدای جَهله میپیچه...این کوها،این ساختمونا،این هوای خشک و سرد دارن منو خفه میکنن،دلم وسعت دریارو میخواد،جایی که تا چشم کار میکنه آبیه،میفهمی چی میگم؟مثه جادو میمونه...دلم جنوبو میخواد...تو بخون بندرِعباس!

تاحالا بوی شرجی به مشامت خورده؟میدونی وقتی تو نیم دایره تو  یه روز ابری داری سیگار میکشی و همزمان توی هدفون صدای ابرام منصفی رو گوش میدی چه حسی داره؟میدونی وقتی  خسته و کوفته و گرسنه کنار اسکله ساندویچتو با مرغای دریایی شریک میشی یعنی چی؟ دور دور کردن تو خیابون ساحلی برات معنی میده؟از نون توموشی و بوی عجیب زیتون بندری و طعم خاص کولی ماهی و انکاس هم که نگم برات...

اصلن تاحالا لب ساحل سورو عاشقی کردی؟اونجا که ابی میخونه"میخوام تورو ببینم نه یکبار نه صدبار به تعداد نفسهام..."به تعداد نفسهات تکرار اون لحظه رو خواستی؟

من هیچوقت عرب نبودم...اصفهانی هم نبودم...آبادانی هم نیستم...اهل جایی بودن برام هیچوقت هیچ معنی ای نداشته...ولی این بندرعباس لعنتی...حس تعلق عجیبی که به این شهر دارم همیشه با منه.با اینکه همیشه با چشم گریون ترکش کردم،با اینکه خیلی روزای تلخی داشتم/داشتیم توی این شهر!

میدونی مثه یه معشوقیه که انگار هرچی بهت بدی میکنه بازم دوسش داری،تا اونجا نباشی...تا زندگی نکنی ...نمیفهمی چی میگم!

.

.

.

پ.ن:جزیره هرمز رو یادم نرفته بود،یه فصل میشه حرف زدن دربارش...


قصه ی همیشه تکرار.....

(جای خالی را با کلمه مناسب پر کنید)۱۰ نمره

امروز سرندیپیتی میگفت باورم نمیشه این تو باشی؟چقد خوب شدی،منظورش این بود که خیلی خوبه دیگه فاز افسردگی و  خود کم بینی ندارم،چون واقعن یه مدت حاملشون کرده بودم با این فاز تخمیم.

خب واقعن هم حالم خوبه،فقط بعضی وقتا خسته میشم.


سردرد چی میگه نصف شبی؟من آستانه دردم اومده پایین یا واقعن انقد دردش زیاد شده؟الحق و الانصاف داره به فاک میده منو.

میگرنِ عزیز و دوست داشتنی ام،همدم شبهای شاد یا غصه دارم،قربون اون دردای تخمیت بشم که دو روز منو بگا میدی،آروم تر و یواش تر...‌هششششش حیوووون!