بووم رنگ
بووم رنگ

بووم رنگ

-تو زشتی

-تو چاقی

-تو همیشه در دسترسی

-تو افسرده ای

و...

می نویسم اینارو که همیشه یادم باشه!که هروقت رقیق شدم دوباره چشمم بخوره بهش.

توی شغل دومم یه جورایی شبیه اعتراف گیرنده هام،یه موقع هایی هم روانشناس میشم خلاصه که هربار پر از شگفتیه...من اینو رو میز و مشتری اونور میز و مراسم اعتراف آغاز میشه:

*نامزدم کارگردانه دانشگاه تهران درس میخونه...من اصن اهل اینکارا نیستم فقط واسه نامزدیم...مامانم مخالفه با نامزدیمون یکم غر میزنه ولی خب ما همدیگرو دوس داریم،راستی میشه یه لحظه برم سیگار بکشم؟(کمند یه دختر قد بلند با چشمای فریبنده)

*اون سری سهیل رید بهم گفت چه خبره انقد نگین گذاشتی،این دفعه ساده تر بزن...همم نمیدونم بین سلی و ممد کدومو انتخاب کنم البته فعلن که با دوتاشونم ...سلی اینا انقد پولدارن که من وقتی ویدیو کال میکنم روم نمیشه خونمونو نشون بدم،فقط تو یه زاویه میشینم...راستی رنگ پوستم چطور شده؟دیروز سولار بودم...وااای من چقد زشتمممم ای خدااا...(رویا_پر جنب و جوش و پرحرف و به شدت بی اعتماد به نفس)

*میخوام برم نافمو پیرسینگ بزنم...میگم تتوآرتیست خوب سراغ نداری؟...خیلی دوس دارم دماغمو عمل کنم ولی مامانم میگه الان نه...(یکتا_یه دختر ۱۴ ساله که شبیه۲۵ ساله هاست)

*رویاهای بزرگی دارم میدونم بهشون میرسم...اصلن دیگه دوس ندارم با آدمای پایین بگردم...از اینکه یه روزی اجازه دادم آدما اعتماد به نفسمو پایین بیارن از خودم ناراحتم...اون دوس پسرم که یه روزی اعتماد به نفس‌منو گرفته بود الان  داره برای دوس پسر جدیدم کار میکنه،کارما همینه دیگه...آدم اینجا استاپ میکنه...چه کتابای خوبی داری...پی لیستت هم که مثه منه...(فاطمه_خیلی زیباا،خیلی جذاب)

*میگمااا اینارو برام اصلن کوتاه نکن،دوس پسرم عاشق ایناست،وقتی میرم پیشش انقد بوشون میکنه،انقد بوسشون میکنه...بذار براش عکس بگیرم در حین کار...(لاله_یه دختر ۳۶ ساله ی فوق العاده سکسی)

ادامه داره...

هلاکویی درونم همش داره بهم میگه بازی درنیار دخترررر!

با گذشت چند روز هنوز نتونستم خوابی رو که درباره شلدون دیده بودم فراموش کنم...کاش به شلدون نمیگفتم خوابتو دیدم که مجبورم کنه براش تعریف کنم و منم یه قصه ی الکی تحویلش بدم...هرموقع اون خواب تو ذهنم میاد سرم درد میگیره و میخوام گریه کنم،باید یه روز بنویسمش،باید بنویسمش تا از سنگینیش خلاص شم.

من افسرده ام،درست،خودم بهت گفتم،ولی اگه نمیگفتم...اگه این وبلاگ رو نمیخوندی...میتونستی بهانه از این زیباتر بیاری  برای چس اخلاقیات دوست من؟

آقا من افسرده ام،من کسی ام که میدونم چی ام،براش دارو میخورم...هزارتا کوفت و زهرمار دیگه انجام میدم...هرروز کلی تمرین میکنم با خودم...تلاش میکنم این گهی که هستم نباشم...فقط برای اینکه حداقل موجب آزار دیگران نباشم،اما گلم شما حتی خودت نمیدونی چه گرفتاریایی داری چه بسا از‌من خیلی گیر و گرفتارتر باشی؟!


من افسرده،درست،ولی اینکه گذاشتم بدونی و بفهمی،انصافانه بود کمک کنی به بیشتر شدنش؟