ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
میگه ببین چه کاری خوشحالت میکنه؟ببین چه کاریه که وقتی میشینی به پاش زمان و مکان رو فراموش میکنی؟
برام پر واضحه چیزی که روحم رو ارضا میکنه هنره،هنربه مثابه ی خلق کردن.از اینکه چیزی رو با دستام درست میکنم یا میکشم لذت میبرم زمان و درد و عشق های از دست رفته و کوفت و زهر مار یادم میره،روحم میرقصه،و انرژی زیادی میگیرم.
تا الان هم هر شغلی داشتم فقط برای این بوده که منابع مالی یادگرفتن یه هنر رو داشته باشم،اما انقدر وقت و انرژیمو میگرفتن که یادم میرفت چه هدفی داشتم.
اما الان باید یه کاری کنم تا ابد نمیشه کج دار و مریض پیش رفت،واضحه که از این کاری که تمام وقتمو میگیره متنفرم و نفرتم روز به روز داره بیشتر میشه،میدونم چی میخوام،اما ترس از بی پولی و هزارتا ترس دیگه نمیذارن کاری که میخوام رو انجام بدم،بدجور احساس تنهایی و بی پناهی میکنم،و احتیاج دارم کسی فقط یه جمله بهم بگه،اینکه نترس!هر اتفاقی بیوفته من کنارتم و حمایتت میکنم.