من برای سالها خوب بودن رو یعنی مهربون بودن،مراعات کردن دیگران،منعطف و صبور بودن رو لازمه ی یه انسان میدونستم و اونو ستایش میکردم.اما ورود یه سری آدم تو زندگیم بهم فهموند که نه بابا،خوب بودن زیاد خوب نیست!
مراعات کردن و دلرحمی و نجابت باعث میشه مدیرت فک کنه اسب خوبی هستی و بیشتر ازت سواری بگیره!
صبور بودن و منعطف بودن با شرایط و سعی در درک موقعیت داشتن باعث میشه دوس پسرت فک کنه که تو ک*ون نداری بهش برینی و ریدن بهت رو شروع میکنه!
دلسوزی و عطوفت و شفقت باعث میشه مشتری چشماشو روی سه چهار ساعت کارت ببنده و پولت رو هفته ها..ماها و یا شاید هیچوقت نده!
آره عزیزم این چیزی که تو اسمشو گذاشتی خوب بودن،بی عرضگیه...حماقته!
و من ناراحتم برای این چیزی که قراره بهش مجبور باشم...من آدم لطافت و صبوری و صمیمیت ام.من همیشه در تلاش برای صلح با آدمام...من ناراحتم از چیزی که بهش مجبورم!