بووم رنگ
بووم رنگ

بووم رنگ

کمتر از دو هفته مونده به تولدم...چقدر دلم میخواد کنارم بودی و به من گوش میدادی ،چقدر دلم میخواست حواست به من باشه.

میدونی،راستش حالم از خودم بهم میخوره وقتایی که دارم سعی میکنم با جملات انگیزشی و هزارتا کوفت و زهر مار دیگه خودمو قوی نشون بدم،چون تو از آدمای ضعیف بدت میاد.

حالم از خودم بهم میخوره وقتایی که دلم تورو میخواد  ولی هی باید این خواستن رو توی هزارتا سوراخ سمبه قایم کنم تا مثلن بگم به تخمم نیستی،چون اینجوری به صلاح تره،و باید منطقی ترین دختر دنیا باشم چون نمیخوام برم تو دیوار بازم...

چیه این آدم؟همش دلتنگی؟

چیه این آدم که وقتی دچار دوست داشتن میشه انقد از موضع خودش میاد پایین؟

چرا مناسبات دنیا اینجوریه؟حوصله ی هیچ منطقی رو ندارم،حوصله ی روانشناسی کردن خودمو ندارم:به این دلیل اینجوریه که تو فلان کارو کردی یا فلان کارو نکردی...

الان خستم و هیچی نمیخوام،جز اینکه  کنارم باشی و من خودمو گلوله کنم تو بغلت...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد