اگه بخوام وضعیت اضطرابم رو توصیف کنم اینجوریه که انگار در من پرنده ی بی قراری هست که اسیر تنم شده،آخ که چقدر دلم میخواد این پرنده رو آزاد کنم و بخوابم...