بووم رنگ
بووم رنگ

بووم رنگ

از همه ی روزها بیشتر،من از روز دوم میترسم

عزیز دلم...

از وقتی  که دچار تو شدم فهمیدم زمانی که درباره ی خودم با تو حرف می زنم،انگار خودم را در برابر تو برهنه میکنم.و هیچکسی جز تو چنین ارزشی ندارد.

بمب،یک عاشقانه!

همین جمعه ی قبل بود که با شلدون نشستیم این فیلم رو دیدم.

"بمب،یک عاشقانه"یه خط داستانی آروم و بی حاشیه و جزییات زیبا و محزونی برای من داشت.فیلم برداری فوق العاده،موسیقی بی نظیر النی،بازسازی نوینی از سال های دور این سرزمین و پیام پنهانی که زیر پوست فیلم در جریان بود.اینکه خودخواهی مردان سیاست تا چه حد زندگی،لبخند،نشاط و عشق و آرامش مردم رو در غباری از اندوه و مرگ فرو میبره.

تمام جزییات رو بی خیال می شم و به سکانس آخر می رسم:بارون میاد،مردی پلاستیک های روی دیوار تازه رنگ شده ی مدرسه رو کنار میزنه،مدرسه خالیه،شب قبل همین حوالی بمباران خرابی ها به بار اورده؛حروف فارسی در قالب کلمات مرگ بر آمریکا روی دیوار نقش بسته که سفیدی آرومی روی اون رو پوشونده و اثری از کوچیکترین آسیبی روی دیوار نیست.دوربین پایین تر میره و نمای نزدیکی از توپ فوتبالی که تکه و پاره شده در کنار درواز ه ای زیر بارون اواخر زمستون سال های جنگ رو نشون میده.

"دیوار نفرت باقی مونده ولی شادی دیگه برنگشته"

توپ فوتبال ،زیر بارون،در گوشه ی مدرسه ای که دیگه نیست،له شده میون نفت های آسفالت شده در آغوش دروازه ای زنگ زده بجا مونده...







نیاز من به تو ورای خواستنه

نیاز جویبار به جاری بودنه

بعدها درباره ی ما چی مینوشتن؟ما کجای تاریخ ایستاده بودیم؟

دوره ای که ته اتحادمون شد یه هشتگ توی سوشال مدیا که همونم با ترس و لرز میذاشتیم،دوره ای که اگه برای محیط زیست تلاش میکردی دچار سرنوشت نامعلومی میشدی،اگه کارگر بودی برای گرفتن حقوق عقب مونده ات سالهای جوونیت رو میوفتادی زندان،اگه روزنامه نگار بودی و صدای مردم میشدی سر به نیست می شدی،اگه زن بودی...زن بودن راه دشواری بود که به خودسوزی ختم میشد.

ما اختناق رو زندگی کردیم!