-
یادداشت تخ*می
شنبه 10 آذر 1397 00:25
من خیلی بلد نیستم چیزی یا کسی رو به تخمم بگیرم،حتی همیشه آخرین نفری هستم که پی ام رو تموم میکنه،حالا اگه طرف هم مثه من باشه تا فردا صبح هی اون گل میفرسته هی من قلب میفرستم تا بلاخره یکیمون بیخیال شه.... فک کن یه همچین آدمی وقتی خودش به تخم گرفته میشه یا فک میکنه به تخم گرفته شده چقدررررر اذیت میشه... "پروردگارا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 آذر 1397 00:13
یه چیزی میگم ترو خدا آخر شبی نخندین، باشه؟! مجری برنامه سمت خدا امروز یا دیروز یه شماره حساب اعلام کرده و گفته مردم اگه حقی از دولت ضایع کردن بریزن به این شماره حساب! ینی بعنوان رد مظالم یا همچین چیزی شما اگه جایی زیادی حقوق گرفتی یا حقت نبوده گرفتی الان برو بریز به این شماره حساب و پس بده به دولت محترم! فقط بذارین...
-
می رقصم...
شنبه 10 آذر 1397 00:10
میرقصم با شعری نیمه جان و دستان الهههایی که ژنهای مرموزشان نسل به نسل به من رسیده است تا تصویرم بازتاب زنی باشد که به ابتدای خود رسیده است. میرقصم با موسیقی دنیا و لاشهی اعداد آنقدر گنگ که به دالانهای فیثاغورثی تبعید شوم رقص تمام نشده است رنج ما ادامه دارد دنیا...
-
مود
چهارشنبه 7 آذر 1397 22:21
اگه زندگی قشنگ بود...که من الان میخزیدم تو بغل شلدون :( . . . پ.ن:یه روزایی توی رابطه با شلدون به خودم قول دادم دلتنگ نشم،یا اگه شدم حتی اگه از شدت دلتنگی به فاک هم برم،حق ندارم چسناله کنم،یادم نرفته که قبلا گفته بودم مسئولیت هر اتفاقی در آینده به عهده خودمه،این فاکینگ دلتنگی هم مسئولیتش با منه:/
-
انقد خرچنگ نباش لطفا!
چهارشنبه 23 آبان 1397 12:04
هلاکویی که اخیرا نسبت به روانشناسای دیگه زیاد گوشش میدم یه چیز جالبی گفته که دقیقش اینه: "طرز تفکر خرچنگی چیست؟ آیا می دانستید اگر چند خرچنگ را حتی در جعبه ای رو باز قرار دهید، باز هم همان جا باقی می مانند و از جعبه خارج نمی شوند؟ با وجود اینکه خرچنگ ها می توانند به راحتی از جعبه بالا بخزند و آزاد شوند! این اتفاق...
-
DO IT!!!
شنبه 19 آبان 1397 11:47
روزی که میخوای مردم برات دست بزنن،بدون که بلاخره وسط دستای مردم له می شی!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 آبان 1397 19:01
منم مثه بقیه استوریای اون یارو رو دیدم میدونی داشتم فک میکردم که من خودم آدمای دور و برم رو انتخاب کردم،که شبیه من فکر کنن،و اشتباهی که کردم این بوده که این رو بسط دادم به کل جامعه،اما واقعیت آدم رو میکشونه به سمت باتلاق... من فکر میکنم اون شخص افکار اکثریت جامعه رو داشت بلند بلند مطرح میکرد،این عقاید از جنس همون...
-
نیو اکسپرینس
دوشنبه 14 آبان 1397 17:53
بعضی از تجربه ها هم هستن که آدم دلش میخواد لحظه ی اتفاق افتادنش رو تافت بزنه که همینجوری بمونه و تا مدتها بعدشم دلش نمیخواد جور دیگه ای یا با کس دیگه ای امتحانش کنه که حسش از بین نره...مثل آخرین لقمه ی پیتزا که دوست داری همینجوری بدون سس باشه و بعدشم هیچ طعم دیگه ای قاطیش نکنی...مثل اولین بار که بوسیدی یا بوسیده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 آبان 1397 16:34
تو دیگه بزرگ شدی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 آبان 1397 23:32
راستش اینکه گاهی وقتا شلدون هم اینجارو میخونه شاید یکم خجالت بکشم یا راحت نباشم تا درباره خودش بخوام حرف بزنم :) اما خب اینجا،جاییه که قرار بوده صداهای مغزمو باهاش خاموش کنم،پس بیخیالش... یادم رفت چی میخواستم بگم دربارش... آها میخواستم بگم که یه چیزی که توی شلدون میبینم و خودم خیلی سعی میکنم ازش یاد بگیرم اینه که تو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 مهر 1397 01:08
پریود نوسان هرمون و ریزش دیوارهی رحم نیست، اسم یه فیلسوف نهیلیسته که ماهی هفت روز از خواب بیدار میشه ازت بپرسه ”چرا هنوز زندهیی!؟“ و وقتی جوابی برای سئوالش پیدا نمیکنی با چنگال شروع میکنه به تراشیدن اعضا و جوارح داخلیت! . ناپیرو
-
بروکلین
پنجشنبه 26 مهر 1397 04:28
خیلی وقت بود که یه فیلم درست و حسابی ندیده بودم،اما بروکلین دقیقا همون تم و فضایی رو داشت که من عاشقشم،به اضافه بازی دقیق و ماهرانه شخصیت اصلی فیلم که حالا اسم اصلیش یادم نمیاد و کارگردانی خوبش! داستان بروکلین درباره یه دختریه تو دهه ۵۰ اینورا که از کشور کوچیک و غمزده ش یعنی ایرلند به کشور فرصتها یعنی آمریکا مهاجرت...
-
Midnight in the fall
سهشنبه 17 مهر 1397 02:58
هی دخترر!به من قول بده دفعه ی بعدی که گریه میکنی از خوشحالی باشه،دَکُغ؟ پ.ن:کلمه آخر به فرانسوی میشه قبول
-
ما بچه های فرهنگ!
دوشنبه 16 مهر 1397 19:15
دیروز سحر یه پست گذاشته بود توی اینستا که حال منو عجیب کرد،عکس یه دفتر خاطرات بود و روش تمام بچه های مدرسه راهنمایی فرهنگ رو تگ کرده بود،احتمالا این دفتر همون دفتری بود که همه توش خاطره نوشته بودیم. یهو پرت شدم به اون زمان...آخ که چه زود گذشت...ما 36تا دانش آموز بودیم که تمام سه سال راهنمایی باهم بودیم،گاهی زیرآب همو...
-
About hell
جمعه 13 مهر 1397 02:31
فک کنم تعریف جهنم واسه من اینجوریه که هرروز ۸ صبح بیام آکواریوم و کار یه مشت پیرمرد غرغرو رو راه بندازم:| راستش یه چندتا مشتری ثابت پیرمرد داریم که تایم راه انداختن کارشون جهنمی ترین تایم دنیاست،خب اینجوریه که... مورد اول: +دخترم اینجا چقد حقوق بهت میدن بابا؟ _[لبخند ملیح جهت عدم تمایل به پاسخ دادن و زودتر خلاص شدن از...
-
فیلمی از جنس زندگی
سهشنبه 10 مهر 1397 17:34
آملی واسه من فقط یه فیلم نیست یه سبک زندگیه،انقد که این فیلم خوب و دوست داشتنیه که هیچ وقت از دیدنش سیر نمیشم،آملی بیناش میفهمن من چی میگم:) اگه بخوام قصه شو خیلی به صورت خلاصه و خاله زنک طور(به دور از اصطلاحات سینمایی و این حرفا)بگم اینه که:درباره یه دختر درونگرا و خیالپردازه که تو یه خانواده ای به دنیا میاد که مادر...
-
کمی آهسته تر زیبا
دوشنبه 9 مهر 1397 23:39
جدیدن خیلی اوکی نیستم یکی ازم بپرسه چندسالته،نه اینکه بخوام سنمو انکار کنم یا اینکه ازش هراس داشته باشم،راستش تو زبونم نمیچرخه بگم ۲۷!گاهی اشتباهی میگم ۲۴:))) آخه وجدانن خیلی زود نبود برای ۲۷ساله شدن؟لامصب چیه این گردش ایام که انقد سریعه و تو نمیفهمی چه جوری داره میگذره،انگار افتادن دنبالش،بابا خب کمی آهسته تر زیبا!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 مهر 1397 12:11
شلدون یه برنامه 21 روزه واسه خودش ترتیب داده،اینجوری که یه سری کارهارو 21 روز توی سه دوره انجام میده تا اون کار بشه واسش یه عادت.منم میخوام ازش تقلید کنم :D و واسه خودم یه چالش 21روزه بذارم.خب حالا چه کارهایی رو باید انجام بدم تو این چالش: 1.یه سری فایل صوتی مفید دارم که روزی 3 نوبت باید گوش بدم،یه بارصبح قبل از شروع...
-
عمری دگر بباید ان در امیدواری...
چهارشنبه 4 مهر 1397 08:53
+تو اتاق بودم که بابا سخنرانی اون بنده خدا رو داشت با صدای بلند نگاه میکرد...هیچی...فقط الهی بمیرم برا غربت خودمون... +سر صبحی یه نفر واسم ویدیو های جدیدی از اهواز فرستاد،منم از روی کنجکاوی بازشون کردم...به خودم اومدم دیدم به پهنای صورت دارم اشک میریزم...انقد ترسیده بودم که خدا میدونه...من این چیزارو فقط توی کابوسام...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 مهر 1397 12:25
شلدون رو دوست دارم،خیلی کیوت و گوگولیه،البته اگه از اخلاقای گندش بشه بعضی وقتا فاکتور گرفت،میدونی من عاشق شوخیاشم،یه جور باحالیه،با قیافه جدی میشینه روبروت و شروع میکنه به چرت و پرت گفتنای باحال:))))،اونجوری که من شناختمش واقعا بر خلاف اون چیزی بود که بچه ها توی دانشگاه درموردش میگفتن،اون آرومه،برخلاف ظاهری که دلش...
-
همه آلودگیست این ایام،ولی تو آروم باش!
سهشنبه 3 مهر 1397 11:28
وضعیت دلارو قیمتا جوری شده که دارم دنبال راه های فتوسنتز کردن میگردم:| این حجم از اضطراب و استرس خارج از ظرفیت منه،حتی دیگه تحمل ندارم قصه های مردمو بشنوم،تمام کانال های خبری تلگراممو پاک کردم و به کل شنیدن اخبار رو برای خودم ممنوع کردم،نه اینکه بخوام نسبت به وضعیت الان جامعه بی تفاوت باشم،میدونی چیه؟من نمیتونم این...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مهر 1397 20:01
برای مدت طولانی به طور خود خواسته از شعر و کتاب و فیلم فاصله گرفته بودم،اما دیشب یه شعر از رضا براهنی خوندم که یه جورایی حس کردم دارم گه میخورم،من هنوزم عاشق شعر و داستانم،بابا من انگاری هنوزم همون دختر احساساتی چند سال پیشم که قبل از خواب کلی داستان عاشقانه مینوشت :) فقط الان شکل داستانام عوض شده... آها راستی شعره...
-
again
دوشنبه 2 مهر 1397 19:23
الان که دوباره دارم اینجا مینویسم،خیلی چیزارو از وبلاگم پاک کردم،میدونی چیه؟از نشخوار گذشته بدم میاد،میخوام رد شم از هرچیزی که اذیتم میکنه،میخوام بشینم یه گوشه و گذر عمرمو ببینم،این چیز زیادیه آیا؟
-
before sunset
شنبه 16 دی 1396 12:40
هنوز اتفاقات چند روز گذشته رو نتونستم مرتب کنم،شاید این آخر قصه ی ما بود ..ولی شایدسرنوشت ما هم مثل سه گانه ریچارد لینکلیتر فصل سومی داشته باشه،وگرنه کی فکرشو میکرد من تورو تو یه شب سرد و ساکت که شهرپر از مامورای امنیتیه ببینم و ساعتها باهات کنار یه رودخونه ی خشک قدم بزنم...شب عجیب و تو مثل همیشه عجیبتر...
-
هپی مای برث دی
چهارشنبه 1 شهریور 1396 19:46
بیست و شش ساله می شوم،اما هنوز توی پوست بزرگسالی نمی گنجم! این اولینباره که واسه تولدم خوشحالم و دیگه اون غم ها و افسرگی های فلسفی طوره مسخره رو ندارم،راستش یه مدته دارم رو خودم کار میکنم واسه ی هرچیزِ هرقدر کوچک سپاسگذاری کنم(سپاسگذارم روز خوبی دارم...سپاسگذارم که طعم غذا رو میفهمم....سپاسگذارم که اونقدر پول دارم که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 مرداد 1396 18:11
علی میرزایی من دوست ندارم دختر باشم بگویم چرا چون دختر وقتی شهر می کند می زاید من هم از زاییدن متنفرام بگویم چرا چون همه جای آدم را می بینند و آبروی آدم می رود خوب شد من دختر نشدم تازه دختر که قدرت ندارد دعوا کن یا پشتک مشتک بزند یا هر کاری را بکند الان خوب شد که برادره من پسر است. من دوست ندارم زن بگیرم چون خجالت می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 اردیبهشت 1396 12:15
ببخش که زیبا نبودم برایت...
-
هوا را از من بگیر،دریا را نه!
پنجشنبه 5 اسفند 1395 17:14
بازگشت چند روزه ام به جنوب برایم بسیار عجیب بود،آدم ها..آدم های عجیب جنوب،همان مردمان آشنا و خونگرم،همان ها که در دیدار اول چنان صمیمی اند که انگار سالها می شناسی شان،من بیشتر از هرجای دیگری روی کره زمین به جنوب تعلق دارم،به سرزمین داماهی و ملمداس،و میدانم که قرار است کهنسالی آرامم را در جزیره سرخ بگذرانم! این خاصیت...
-
از سری یادآوری ها به خودم
دوشنبه 6 دی 1395 19:05
اینا رو هر چند وقت یکبار باید به خودم گوشزد کنم،خصوصن مورد 2 و 7 رو 1.کم تر حرف بزن 2.کمتر غیبت و قضاوت کن 3.صبورتر باش 4.به سلامتیت بیشتر اهمیت بده 5.خودت باش 6.از موبایلت یخورده فاصله بگیر 7.انقدر وقتت رو هدر نده
-
از کتابهایم...
شنبه 13 آذر 1395 19:31
کاش سرم مثل دامن مادرم زیپ داشت و من میتوانستم آن را باز کنم ،می توانستم همه ی آن را توی یک پاکت خالی کرده و پست کنم به هر نشانی ای. . . . پی نوشت:کاش سر من هم...